تقديم به روح پدر عزيزم(شبگرد)
پدرم ، تو در هيچ شعري نگنجيدهاي
نه.....
آهنگ هيچ شعر و ترانهاي، آهنگ سنگينت را تاب ندارد
چه جاي تعجب كه شعرم هيچ آهنگي ندارد
با آن همه بزرگي و شكوه تو را چگونه در شعر بگنجانم
رنج تحمل تحصيل ده فرزند را كدامين شعر تاب مياورد؟
رنج بيسوادي كه خود كشيدي چطور؟
دست نوازشي كه بر سر شعرم ميكشي آهنگ شعرم را دگرگون ميكند
كه دستان زبرت شعرم را شخم ميزند
بسان تراكتوري كه با آن زمين اهالي دِه را شخم ميزدي
تلخي روزهايي كه من نبودم و خودت با حلم برايم تعريف كردي
جز بر چهره خودت سيل اشك جاري ميكند
تو با سكوتت بزرگي و استقامت كوه را به سخره گرفتي
كوه همراه اسمت كه ميايد كوره با ذهنم همنشين ميشه
كوره كه با اسمت هم نشين ميشه اشك با چشمانم مهربون ميشه
كاش بودي و من پاهاي پخته در كورهات را بوسه باران ميكردم
چقدر بي انصافه، خدايي كه سيل آتش دنيا را به رويت باز كرد
آن دنيا جز در باغهاي بهشتش از تو پذيرايي كند
سخته بستن شعري كه تو متنش باشي
كاش همنشين خداي با انصاف باشي
|